عليعلي، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

موسیقیدان کوچک

ماه شناس من

عزيز ترين واسه مامان سلام چند روزيه كه ديگه خوب ماه رو ميشناسي و تا ميريم بيرون اون انگشت كوچولوت رو مگيري طرف ماه و از اينكه يه چيزي تو اسمون مثل خودت  نازو قشنگ حسابي براش ذوق ميكني و مدام ميگي ماه ماه مامان فدات شه ماه من. ...
29 شهريور 1390

خريد براي علي كوچولو

90/6/28ماماني ددروز با عمه نسيم ر فتيم بازار  رضا و براي تولدت لباس خريديم وايييييييييييييييي ماماني چي خريديممممممممممممممممممممممممم اصلا تركنديم واستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت.وقتي لباس رو ديديم منو عمه همينجوري خشكمون زد ووقتي تورو توش تصور ميكرديم قند بود كه تو دل ما اب ميشد في خيلييييييييي بالا بود ولي به عشقت خريدم مباركت باشه مامان انشاالله لباس داماديت مامان .ميبرمت اتليه و حتما عكس رو ميذارم تو وبلاگت تا همه يه فرشته رو از نزديك ببينند   با ديدن تو تمام خستگي ها تمام غمها از يادم ميرن ...
29 شهريور 1390

تولد بابايي

مامانی دیروز تولد بابایی بود و فرار شد که دو نفری غافلگیرش کنیم و همینطورم شد اول یه کوچولو خونه رو تزیین کردیم بعد رفتیم بیرون برای خرید و کادو برای بابایی کتاب خریدیم چون خیلی علاقه داره به کتاب براش دیوان پروین اعتصامی گرفتیم و کیک و شمع مامانی بیچاره شدم تا با تو اوردمشون خونه .خلاصه بابایی ساعت ٧:٣٠ بود که امد حسابی جا خورد و خوشحال شد و تو هم که حسابی اتیش سوزوندی. دوست داشتی وقتی شمع روشنه بگیریش و همین کارم کردی و یه کوچولو دستت بوف شد ولی انگار نه انگار و یه شیطونیه دیگه  شیطونک من بگو چیکار کردی دستت رو کردی تو کیک خیلی خندیدیم چون هیچی از کیک نموند  و ٢ بار این حرکت رو انجام دادی در کل شب خیلی خوبی بود چون بابایی رو خ...
27 شهريور 1390

اتفاق هاي جديد

مرد ماماني  سلام عرض شد90/6/24 پنجشنبه همراه دايي ها و خاله رفتيم رود هن خيلي خوش گذشت و تا جمعه شب انجا مونديم حسابي لذت بردي اب بازي كردي ولي چون هوا يه كم خنك بود زياد نتونستي اب بازي كني ووقتي ميديدي دايي ها تو اب بودن ميخنديدي و اشاره ميكردي كه ببرمت تو اب. حسابي اونجا واسه همه شيرين زبوني ميكردي همه با تو مشغول بودن عروسك ماماني يه كار جالب كه انجام ميدي اينه كه تا برات تولد تولد ميخونن سرسع دستاتو ميزاري رو زمين و هي عقب و جلو ميري و سوژه شده واسه همه تا مشغول كاري هستي  برات ميخونن تو هم سريع دستات رو زمين و ناناي ميكني جيگر مامان. راستي يه كلمه جالب هم ياد گرفتي اينه دابوليه نميدونم منظورت چيه و مدام تكرارش ميك...
26 شهريور 1390

اوج لذت

قلب مامان سلام ماماني خيلي باحال شدي مامان دلش ميخواد قورتت بده اخه مدام شيرين زبوني مدام دلبري ميكني از مامان اخ كه مامان ديونته بوسسسسسسس بگم كاراي جديدت رو ماماني با اون صداي دلربات مدام به من ميگي ماماني مه دو سه روز هم هست كه ياد گرفتي ميگي اين چيه اين كيه وايييييييييييي كه ماماني بيهوش ميشه اين كارارو ميكني پسر عسل راستي يه كم هم در گير كاراي تولدتم  اين هفته قرار برگزار بشه چون تاريخ اصليش تو ماه رمضان بود نگرفتيم ولي در عوض تو اين هفته پنجشنبه گرفتيم تمام سعيمون رو ميكنيم كه با شكوه تر برگزار بشه. ...
26 شهريور 1390

رفتن به نمايشگاه

دونه برف مامان سلام ديروز سه نفري رفتيم نمايشگاه مادر و كودك خيلي شلوغ بود و تو حسابي كلافه شده بودي اول كه رفتيم خيلي خوشحال بودي دست ميزدي ولي وبعد از يه مقدار راه رفتنو غرفه ها رو ديدن  گرما و شلوغي كلافت كردو غر غر ميكردي و انجا يه تست سنجش بيناي گرفتيم و اون چشمهاي نازت عالي بود خدا رو شكر پسرم.و بعد از انجا رفتيم خونه مادر جون و هلا جون هم انجا بود و كلي خوشحال شدي از ديدن هلا جون.
19 شهريور 1390

باهوش مامان

سلام فرشته كوچولو عزيز مامان ديروز رفتي تو اتاق خواب و از بس فضوليت گل كرده  بود كه بري سراغ وسايلي كه رو ميز دراور بود و ديدي كه دستت نميرسه رفتي كيف وساييل نقاشي مامان رو انداختي و رفتي روش ايستادي و  با خوشحالي تمام  عرض چند ثانيه همه چيز رو ريختي بهم و حسابي خوشحال شدي كه خودت يه راه كار پيدا كردي بوووووووووووووسسسسسسسسسسسسس زرنگ مامان
13 شهريور 1390

علي جون كوهنورد

٩٠/٦/١٠ عمر ماماني امروز همگي با هم رفتيم كوه من شما  بابايي تقريبا ساعت 1 بود كه از خونه راه افتاديم خيلي خوشحال بودي ماماني ساعت 1:45 انجا بوديم يعني كوه بوديم دركه رفتيم اين دفعه 2بود كه ميرفتي خيلي ذوق ميكردي رفته بودي دد من كوله پشتي رو كه بيشتر وسايل تو توش بود رو اوردم و بابايي هم تورو اورد بابايي چقدر كيف ميكرد مدام ميگفت خيلي خوشحال كه تو رو اورده بيرون و با پسرش امده كوه همش ميگه كي ميشه زودتر بزرگ  شي تا با تو تندتند بياد كوه خيلي لذت بخشه كه تو همه جا با مايي پسرم يه انرژي  يه قدرت و يه شاديه خاصي به ما ميدي مامان خلاصه اينكه 1ساعتي طول كشيد تا رسيديم اون بالا وااااااااااااااااااااايييييييييييييييييييييي كه چق...
12 شهريور 1390

بابايي و ماماني رو قشنگ صدا ميزني

همه چيز ماماني سلام عمر ماماني خيلي قشنگ بابايي رو صدا ميزني و همينطور ماماني رو من كه ديگه ميميرممم وقتي با من كار داري ميگي ماما ماماني بووووووووووووووووووووسسسسسسسسسسسسسسسسسسس و تا بابايي رو ميبيني با اون صدا و لحن قشنگت مدام ميگي باباييي مامانيو باباييييي فداتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت كه تو چقدر شيريني عزيزي مااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچ بابايي كه قند تو دلش اب ميكنن وقتي صدا ميزنيش و ميگه لذتش رو با هيچي تو دنيا عوض نميكنه يه وقتايي حسوديم ميشه به تو ماماني كه بابايي اينقدر دوست داره خوش به حالتتتتتتتتتتتتتت ...
8 شهريور 1390
1